جواب درس اول فارسی هفتم – صفحه 14 . 16 | معنی درس کتاب فارسی هفتم جواب سوالات گام به گام درس ا فارسی هفتم صفحه به صفحه درس به درس فصل به فصل بصورت رایگان برای کاربران دانشکده ها قرار داده ایم.
جواب تمام سوالات درس 1 زنگ آفرین با پاسخ حل فصل اول فارسی هفتم جواب لغات و نوشتاری خودارزیابی و فعالیت های فارسی پایه هفتم صفحه به صفحه در سایت daneshkadeha میتوانید مشاهده کنید.
خب در این درس 1 ما چه صفحاتی قرار است برای شما قرار دهیم؟
- جواب صفحه 14 فارسی هفتم
- جواب صفحه 16 فارسی هفتم
تمام جواب سوالات فارسی هفتم درس اول صفحه به صفحه را در قسمت زیر برای شما قرار داده است که میتوانید تا انتهای همین مقاله که گام به گام فارسی هفتم درس 1 با جواب قرار داده شده است را مطالعه کنید.
زنگ آفرینش
صبح یک روز نوبهاری بود | روزی از روزهای اوّل سال | |
بچّهها در کلاس جنگل سبز | جمع بودند دور هم، خوشحال | |
بچّهها گرم گفتوگو بودند | باز هم در کلاس، غوغا بود | |
هر یکی برگ کوچکی در دست | باز انگار، زنگ انشا بود | |
تا معلّم ز گرد راه رسید | گفت با چهرهای پر از خنده: | |
باز موضوع تازهای داریم | «آرزوی شما در آینده» | |
شبنم از روی برگ گل، برخاست | گفت: میخواهم آفتاب شوم | |
ذرّه ذرّه به آسمان بروم | ابر باشم، دوباره آب شوم | |
دانه آرام بر زمین غلتید | رفت و انشای کوچکش را خواند | |
گفت: باغی بزرگ خواهم شد | تا ابد سبز سبز خواهم ماند | |
غنچه هم گفت: گر چه دل تنگم | مثل لبخند، باز خواهم شد | |
با نسیم بهار و بلبل باغ | گرم راز و نیاز خواهم شد | |
جوجه گنجشک گفت: میخواهم | فارغ از سنگ بچّهها باشم | |
روی هر شاخه جیک جیک کنم | در دل آسمان، رها باشم | |
جوجهٔ کوچک پرستو گفت: | کاش با باد رهسپار شوم | |
تا افقهای دور، کوچ کنم | باز پیغمبر بهار شوم | |
جوجههای کبوتران گفتند: | کاش میشد کنار هم باشیم | |
توی گلدستههای یک گنبد | روز و شب، زائر حرم باشیم | |
زنگ تفریح را که زنجره زد | باز هم در کلاس غوغا شد | |
هر یک از بچّهها به سویی رفت | و معلّم دوباره تنها شد | |
با خودش زیر لب، چنین میگفت: | آرزوهایتان چه رنگین است! | |
کاش روزی به کام خود برسید، | بچّهها، آرزوی من این است! | |
قیصر امینپور |
جواب خود ارزیابی صفحه 14 فارسی هفتم
جواب درس اول فارسی هفتم صفحه 14 : 1- چه کسانی در کلاس جنگل سبز، آرزوهای خود را مطرح کردند؟ شبنم، دانه، غنچه، جوجه گنجشک، جوجه کوچک پرستو، جوجههای کبوتران و معلم
2- منظور شبنم از جملهٔ «میخواهم آفتاب شوم» چیست؟ منظورش این است که میخواهم با گرمای خورشید بخار شوم و به آسمان بروم و با خورشید یکی شوم.
3- اگر شما در جنگل سبز بودید، چه آرزویی داشتید؟ کاش میشد هیچ درختی قطع نشود، کاش هر روز درختی میکاشتیم.
دانشهای زبانی و ادبی
نکته
به بیتهای زیر توجّه کنید:
زنگ تفریح را که زنجره زد | باز هم در کلاس غوغا شد | |
هر یک از بچّهها به سویی رفت | و معلّم دوباره تنها شد |
بیتهای بالا از بخشهایی تشکیل شده است، مانند: «هر یک از بچّهها به سویی رفت».
هر یک از این بخشها، دارای معنی کامل است. به این بخشها جمله میگویند. هنگام سخن گفتن یا نوشتن، برای انتقال پیام به شنونده یا خواننده از جمله استفاده میشود.
– تشخیص شکل صحیح حروف و درست نویسی از اهداف املاست.
– در هنگام نوشتن املا از به کاربردن واژههای «همآوا» به جای یکدیگر پرهیز شود.
جواب کار گروهی صفحه 16 فارسی هفتم
1- دربارهٔ تعداد جملههای بند دوم شعر (بیت 3 و 4)، گفتوگو کنید.
جمله با فعلهای: بودند، بود (مصراع 2). بود (مصراع 4) و فعل حذف شده در مصراع 3، داشت. از مفهوم به این فعل پی میبریم. (حذف به قرینهی معنوی) صورت گرفته است.
2- شعر را به صورت نمایش در کلاس اجرا کنید. به عهدهٔ دانش آموز
جواب نوشتن صفحه 16 فارسی هفتم
گام به گام درس 1 فارسی هفتم صفحه 16 : 1- واژهٔ صحیح را با توجّه به معنی جمله در جای خالی قرار دهید.
الف) مسلمانان دو ماه محرّم و صفر را گرامی میدارند. (سفر، صفر)
ب) هیچ کس او را نمیشناسد؛ او در اینجا غریب است. (قریب، غریب)
2- با حروف روبرو، چهار کلمه بنویسید که ارزش املایی داشته باشد. (م، ح، ر، ز، ت، ی) حرم، حرمت، تحریم، حریم، تمیز، رحمت
حکایت
اندرز پدر
یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبد و شب خیز بودم. شبی در خدمت پدر، رحمه الله علیه، نشسته بودم و همه شب، دیده بر هم نبسته و مُصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفهای گرد ما خفته.
یادم میآید که در زمان کودکی بسیار عبادت میکردم و شبها برای عبادت و نماز بیدار میماندم. شبی نزد پدرم (رحمت خدا بر او باد) نشسته بودم و تمام شب بیدار بودم و قرآن میخواندم و گروهی هم اطراف ما خواب بودند.
پدر را گفتم: از اینان، یکی سر بر نمیدارد که دوگانهای بگزارد. چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخفتهاند که مردهاند. گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی، به از آن که در پوستینِ خلق، اُفقی.
به پدرم گفتم: یکی از اینها بیدار نمیشود که نماز صبح بخواند، آن چنان در خواب غفلت فرو رفتهاند که انگار مردهاند. پدرم گفت: عزیز پدر! تو هم اگر بخوابی، بهتر از این است که غیبت دیگران را کنی. (خوابیدن و عبادت نکردن بهتر از بیدار ماندن و بدگویی از مردم است.)
گلستان سعدی