جواب سوالات درس ششم فارسی هفتم – صفحه 55 . 56 | معنی شعر های درس شش کتاب فارسی هفتم جواب سوالات گام به گام درس 6 فارسی هفتم دبیرستان جواب سوالات خودارزیابی فارس پایه هفتم صفحه به صفحه درس به درس فصل به فصل کتاب و منابع کمک درسی دوره اول متوسطه پاسخ به کتاب های درسی پایه هفتم دبیرستان بصورت رایگان برای کاربران دانشکده ها قرار داده ایم.

جواب تمام سوالات درس 6 قلب کوچکم را به چه کسی بدهم با پاسخ حل فصل اول فارسی هفتم جواب لغات و نوشتاری خودارزیابی و فعالیت های فارسی پایه هفتم صفحه به صفحه در سایت daneshkadeha میتوانید مشاهده کنید.

خب در این درس 6 : قلب کوچکم را به چه کسی بدهم با پاسخ ما چه صفحاتی قرار است برای شما قرار دهیم؟

  1. جواب صفحه 55 فارسی هفتم
  2. جواب صفحه 56 فارسی هفتم

تمام جواب سوالات فارسی هفتم درس ششم صفحه به صفحه را در قسمت زیر برای شما قرار داده است که میتوانید تا انتهای همین مقاله که گام به گام فارسی هفتم درس ششم با جواب قرار داده شده است را مطالعه کنید.

فارسی هفتم دبیرستان درس 6 : قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟ با پاسخ

 

قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟

من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.
مادر بزرگم می‌گوید: «قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، مثل یک گلدان خالی، زشت است و آدم را اذیّت می‌کند».
برای همین هم، مدّتی است دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی چه کسی را باید توی قلبم جا بدهم که از همه بهتر باشد؟ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولوی کوچولو را، مثل یک خانهٔ قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم…یا … نمی‌دانم… کسی که خیلی خوب است؛ کسی که واقعاً حقّش است توی قلب خیلی کوچولو و خیلی تمیز من خانه داشته باشد.
خوب، راست می‌گویم دیگر، نه؟
پدرم می‌گوید: «قلب، مهمان‌خانه نیست که آدم ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانهٔ گنجشک نیست که بهار ساخته شود و در پاییز، باد آن را با خودش ببرد…».
قلب، راستش، نمی‌دانم چیست امّا این را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است – برای همیشه – …
خوب… بعد از مدّت‌ها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم؛ تمام قلبم را، تمام تمامش را بدهم به مادرم؛ و این کار را هم کردم…
امّا …
امّا وقتی به فلبم نگاه کردم، دیدم با اینکه مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده …
خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می‌رسید و قلبم را به هردو تاشان می‌دادم؛ به پدرم و به مادرم. پس همین کار را کردم.
بعدش، می‌دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که باز هم، توی قلبم مقداری جای خالی مانده…
فورا تصمیم گرفتم آن گوشه خالی قلبم را بدهم به چند نفر که خیلی دوستشان داشتم و این کار را هم کردم. برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدربزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم راهم توی قلبم جا دادم…
فکرکردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده… این همه آدم توی قلبی به این کوچکی، مگر می‌شود؟
امّا وقتی نگاه کردم خدا جان، خداجان! می‌دانید چی دیدم؟
دیدم که همهٔ این آدم‌ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته‌اند؛ درست نصف.
– با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می‌گفتند  و می‌خندیدند، و هیچ گله‌ای هم از تنگی جا نداشتند…
خوب… بعدش نوبت کی‌ها بود؟
بله، درست است. باقی قلبم، یعنی آن نصفهٔ خالی را، با خوشحالی و رضایت، دادم به همهٔ آدم‌های خوبی که توی محلّهٔ ما زندگی می‌کنند، و همهٔ قوم و خویش‌های خوبی که دارم و همهٔ دوستانم، و همهٔ معلّم‌هایی که بچّه‌ها را دوست دارند…
و خودتان می‌دانید چی‌شد…
(خدایا، چیز به این کوچکی، چطور می‌تواند این قدر بزرگ باشد؟)
راستش، بین خودمان باشد، پدرم یک عمو دارد، این عموی پدرم خیلی خیلی خیلی پول‌دار است.
من وقتی دیدم همهٔ آدم‌های خوب را دارم توی قلبم جا می‌دهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم… امّا … جا نگرفت… هر چی کردم جا نگرفت… دلم هم سوخت… امّا چه‌کار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست، حتماً تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار جا می‌گرفت، صندوق بزرگ پول‌هایش بیرون می‌ماند و او، دوان دوان از قلبم می‌آمد بیرون تا صندوقش را بردارد…
بله… تازه یواش یواش داشتم می‌فهمیدم که یک قلب کوچک کوچک، چقدر می‌تواند بزرگ باشد. بنابراین، یک شب که به یاد آن روزها و شب‌های خیلی سخت آن جنگ افتادم، یک دفعه فریاد زدم: «باقی قلبم را می‌بخشم به همهٔ آنهایی که جنگیدند و دشمن را از خاک ما، از سرزمین ما، و از خانهٔ ما انداختند بیرون…».
خوب… حالا دیگر قلبم مثل یک شهر بزرگ شده بود. مدرسه داشت، بیمارستان داشت، سربازخانه داشت، کوچه و محلّه و خیابان و مسجد داشت و بازهم، یک عالم جای خالی داشت. این طور شد که به خود گفتم: «دیگر انتخاب کردن بس است».
قلب من، مال همه و همهٔ آدم‌های خوب سراسر دنیاست؛ از این سر دنیا تا آن سر دنیا…
خودتان که می‌بینید. حالا، فقط یک جای خیلی خیلی کوچک در یک گوشهٔ قلبم باقی مانده. می‌دانید آنجا را برای چه کسانی باقی گذاشتم؟ بله، درست است، برای همهٔ آدم‌های بد، به شرطی که خودشان را درست کنند و دست از بد بودن و بدی کردن بردارند؛ بچّه‌ها را اذیّت نکنند، دریاها را کثیف نکنند، جانورها را نکشند، و به کسی زور نگویند…
آدم‌های بد هم اگر خوب بشوند، خوب حق دارند یک خانهٔ کوچک توی قلب من داشته باشند… نه؟
تازه اگر آدم‌های بد هم خوب بشوند و بیایند توی قلب من، من فکر می‌کنم باز هم کمی جا باقی بماند… شاید برای جنگل‌ها، پرنده‌ها، کوه‌ها، ماهی‌ها، آهوها، فیل‌ها… و خیلی چیزهای دیگر…
عجیب است واقعاً معلوم نیست این قلب است یا دریا! قلب به این کوچکی آخر چطور هیچ وقت پر نمی‌شود؟ ها؟
خوب این به من مربوط نیست.
شاید وقتی بزرگ بشوم، بفهمم که چرا این طور است امّا حالا، تا وقتی توی قلبم جا هست، باید آنجا را ببخشم به آدم‌های خوب و مهربان… .
قلب برای همین است دیگر؛ مگرنه؟

نادر ابراهیمی

جواب خود ارزیابی صفحه 55 فارسی هفتم

جواب سوالات درس ششم فارسی هفتم صفحه 55 خودارزیابی ها دوره اول متوسطه دبیرستان را میتوانید با پاسخ در قسمت زیر مشاهده کنید.
 
 

1- چرا قلب آدم نباید خالی بماند؟ اگر خالی بماند مانند یک گلدان خالی، زشت است و آدم را اذیت می‌کند، ما باید کسانی را در قلب خود جای دهیم، قلب خالی هیچ احساسی نسبت به هیچ چیزی نخواهد داشت.
2- چرا قلب به دریا تشبیه شده است؟ شما قلب را به چه چیزهایی تشبیه می‌کنید؟ زیرا خیلی بزرگ است و به اندازه‌ی تمامی کسانی که می‌توانیم دوستشان بداریم جای دارد و هیچ وقت پر نمی‌شود. قلب را می‌توان به خورشید، چشمه و آسمان نیز تشبیه کرد.
3- به نظر شما چرا قلب نویسنده نمی‌توانست عموی خود را بپذیرد؟

دانش‌های زبانی وادبی

نکتۀ اوّل

به این جمله‌ها توجّه نمایید و دربارهٔ آنها گفت‌وگو کنید.
الف) – علی آمد.
– مریم رفت.
ب) – حسن میوه را خورد.
– مینا نامه را خواند.
همان طور که پیش‌تر گفتیم «فعل»، اصلی‌ترین بخش یک جمله است. فعل‌های بخش «الف» کلمه‌های «آمد» و «رفت» است. در جملهٔ اوّل و دوم، تنها با اضافه شدن نهاد به فعل، معنی جمله کامل می‌شود. امّا معنی جمله‌های بخش «ب» با نهاد، تمام نمی‌شود. در این جمله‌ها وقتی شما بگویید «خورد» شنونده می‌پرسد «چه چیزی را خورد؟»، درواقع چیزی خورده شده است؛ بنابراین برای تمام شدن معنی جمله، لازم است بخشی به فعل اضافه شود. این بخش که معمولاً با کلمهٔ «را» به کار می‌رود، مفعول است. در زبان فارسی معیار امروز «را» نشانهٔ مفعول است.

نکتۀ دوم

به این جمله توجّه کنید:
دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولوی کوچولو را، مثل یک خانهٔ قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم.
می‌بینید که نویسنده بعضی کلمه‌ها را تکرار کرده است. چه وقت تکرار زیباست؟ آیا همهٔ تکرارها زیبا هستند؟
هرگاه نویسنده بخواهد بر چیزی تأکید کند، آن را تکرار می‌کند. این تکرار آگاهانه بر تأثیر سخن می‌افزاید. شاعران، از «تکرار» برای زیباسازی و تأثیرگذاری شعر استفاده می‌کنند. حتّی گاه به تکرار یک بیت در شعر می‌پردازند.

– در نوشتن املا دقّت و سرعت موجب می‌شود تا متن آن به دور از هرگونه خطا باشد.
– واژه‌های هم آوا از مباحث دشوار املایی است. شناخت شکل درست آنها به معنا و کاربرد آنها در جمله، وابسته است.

جواب کارگروهی صفحه 56 فارسی هفتم

گام به گام درس ششم فارسی هفتم صفحه 56 کارگروهی دوره اول متوسطه دبیرستان را میتوانید با پاسخ در قسمت زیر مشاهده کنید.
 
 

١- چه ویژگی‌هایی باعث می‌شود تا ما کسی را در قلبمان جای دهیم؟ ویژگی‌های خوب اخلاقی مانند مهربانی، گذشت، وفاداری، خوش‌رویی، صبوری، عدالت و…
۲- نمونه‌هایی از تکرارهای زیبا را در «آفرینش» خدا بیان کنید. آسمان زیبا، گل‌های زیبا، دریای زیبا و…

جواب نوشتن صفحه 56 فارسی هفتم

سوال درس 6 فارسی هفتم صفحه 56 نوشتن دوره اول متوسطه دبیرستان را میتوانید با پاسخ در قسمت زیر مشاهده کنید.
 
 

1- نمونه‌های تکرار را از درس پیدا کنید و بنویسید. خیلی خیلی، کوچولو کوچولو، خدا خدا، جان جان، خالی خالی،تمام تمام، کوچک کوچک
2- نهاد و مفعول هر جمله را مشخّص کنید.
– رزمندگان، دشمن را از خاک ما بیرون انداختند. (نهاد – مفعول)
– من، عموی خوش اخلاقم را توی قلبم جا دادم. (نهاد – مفعول)
– همهٔ معلّم‌ها، بچّه‌ها را دوست دارند. (نهاد – مفعول)
3- با توجه به معنی جمله‌ها، واژه‌های مناسب را در جای خالی قرار دهید.
الف) مادر بزرگ دربارهٔ حیات گل‌های باغچه با نوه‌اش در حیاط خانه گفت‌وگو می‌کرد. (حیاط، حیات)
ب) مراقب پول‌های خُرد خود باشیم و از خورد و خوراک‌های بیهوده پرهیز کنیم. (خورد، خُرد)
4- جدول زیر را حل کنید.

جواب نوشتن صفحه 56 فارسی هفتم

1) جمله‌ای که برای بیان احساسات، عواطف، آرزو و … بیان می‌شود. جمله عاطفی
2) برای اشاره به دور به کار می‌رود.  آن
3) «مکان» جا
4) ضمیر اوّل شخص مفرد  من
5) «اگر» دم بریده  اگ
6) از آن طرف بخوانید، یکی از دو جنس بشر است.  نز
7) مخفّف «اگر»  ار
8) مخفّف «ماه»  مه
9) یکی از سوره‌های قرآن  انعام
10) همان گزارش است.  گزاره
11) جمع «یار» است.  یاران
12) بخشی از جمله است.  نها

 

معنی شعر درس ششم فارسی هفتم

درس ششم فارسی هفتم: قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟

معنی بیت این زندگی حلال کسانی

این زندگی حلال کسانی که هم چو سرو *** آزاد زیست کرده و آزاد می روند

معنی :
زندگی این دنیا برای کسانی حلال است که مانند سرو وارسته هستند و به دنیای مادی دل نمی بندند و آزاده و واراسته این دنیا رو ترک می کنند.

مفهوم :
این بیت بر (وارستگی ) و (بی توجهی به دنیا ) تاکید دارد.

تاریخ ادبیات :
گلشن آزادی

علی اکبر آزادی متخلص به گلشن در تربت حیدریه دیده به جهان گشود.
آثار: دیوان اشعار و تذکره شعرای خراسان (گلشن ادب ) را می توان نام برد.

 

کلمات قلب کوچکم را به چه کسی بدهم

 اذیت :آزار دادن
 واقعا : به درستی حق : شایسته /سزاوار
 تمام تمام : کامل
 معلوم: آشکار
 عقلم می رسید : من درست فکر می کردم
 فورا : سریع و زود
 شلوغ : پر سروصدا
 ولو : پخش و پراکنده
 حسابی : کامل /فراوان
 رضایت : خشنودی
 سعی : تلاش و کو شش
 تقصیر :سهل انگاری و کو تاهی
 یک عالم : مقدار زیاد/ به اندازه وسعت یک دنیا
 سراسر :همه/ تمام
 کثیف: الوده
 عجیب : شگفت انگیز/ شگفت آور
 زور گفتن :ظلم وستم کردن
 گله :شکایت و دل خوری
 مهمان خانه : مسافر خانه

دیدگاهتان را بنویسید